اول صبح، سر کار!
دوشنبه س!
اولین نفر سر کار هستم و تنهایی نشستم و با خودم فکر می کنم!
فکر می کنم که جای من اینجا نیست یا بهتر بگم هیچ جا جای من نیست!
از دنیای آدما طرد شدم و توی تنهایی و غربت به سر میبرم!
از همه بیگانه هستم! از آدما، حیوونا، درختها، ...
کسی من رو نمی بینه!
کسی من رو نمی خواد!
آرامشم به هم خورده و نا امیدی، ترس و اضطراب وجودمو گرفته!
کاش آدم وقتی در بدترین ورژن خودش بود می تونست یه برچسب 'شکستنی' بزنه روی پیشونیش تا مردم درکش کنن و آزارش ندن!
هی روزگااااار!!!!
به هر حال امیدوارم امروز روز خوبی باشه...
+ نوشته شده در دوشنبه نهم آبان ۱۴۰۱ ساعت 7:23 توسط شهین تاج
|