من و دورکاری!

صادقانه بخوام بگم عاشق دورکاری هستم!

حوصله سرو کله زدن با مردم رو ندارم و دلم می خواد توی خونه و با آرامش کارم رو انجام بدم.

نه اینکه دورکاری بدون استرس باشه ها! درواقع توی خونه احساس امنیت خاطر دارم و فکر می کنم اگر مشکلی هم پیش بیاد راحت تر می تونم هندلش کنم.

در ضمن این رو هم خاطر نشان کنم که با دورکاری کار من چند برابر میشه و مجبورم تایم بیشتری براش بذارم اما بازهم خیلی راضی ترم!

فردا دورکارم! (خدا رو شکر!)

کلی کار هم ریخته سرم که باید تا هشت صبح کامل راست و ریستشون کنم!

راستی فردا اولین روز رژیم سفت و سختمه!

قراره هفته اولش دیتاکسیشن کنم فلذا از چای خبری نیست! (من روانی چای هستم!!

یه آپدیت دیگه اینکه موهامو کوتاه کردم و رسما گند زدم بهش! حالا کو تا یکم بلند بشه!

برم به کارهام برسم...

خدانگهدار!

خودآموزی زبان انگلیسی

می خوام زبان یادبگیرم اونم با Desperate Housewives.

قبلا دیدمش و الان تکراریه ولی چون حوصله سریال دیدن ندارم همین رو دوباره با دقت می بینم.

حالا روش کارم چطوره؟!

از جملات و کلمات مهم نکته برداری می کنم و حفظشون می کنم. بعد از شش فصل باید دید به کجا میرسم۰

کاهش وزن

والا رژیم رو هنوز سفت و سخت شروع نکردم ولی یکم وزنم پایین اومده.

حالا قراره از یک بهمن جدی شروع کنم به رژیم گرفتن و باید تا عید حداقل ۷ کیلو کم کنم.

باید به این هدف برسم!

پیرامون اهمیت خوشگلی!

توی یکی از پستام نوشتم که کاش خوشگل بودم و اصلا خوش به حال هرکی خوشگله!

بعضی ها پیام دادن که باطن مهمه و ظاهر تکراری میشه! درسته عزیزان! باطن که باید درست باشه ولی من حسرت زیبایی دارم! دلم می خواست زیبا می بودم! زیبایی خفن! تو مایه های "آوا گاردنر" و "الیزابت تایلور"!!!

کلا به نظرم آدم، چه مرد باشه چه زن، باید بای دیفالت دو ویژگی زیبایی و باهوشی رو داشته باشه وگرنه ترن آفه!

همین دیگه!

تا درودی دیگر بدرود!

نتیجه آزمون شهری

هیچی دیگه اومدم خبر بدم که با اقتدار تمام برای بار پنجم رد شدم!

توف به این روزگار...

خوشگلی مهمه!

اومدم دوباره آه و فغان سر بدم از اینکه خوشگل نیستم!

کاش جادو میشد یهو شبیه "نیکی کریمی" میشدم!

عاشق صورتشم!

حتما معشوق کلی آدم درست و حسابی بوده و به خیلی هاشونم بی اعتنایی می کرده!

اما من چی!

هیچ کس حتی بهم نگاه نمی کنه، چه برسه باهام حرف بزنه!

بخشکی شانس...

میگرن پریودیک

سردرد امونمو بریده!

من میگرن دارم. این مشکل با هر تریگری عود می کنه، خاصه پریود و انفولانزا!

الانم با وجود خلاص شدن از شر پریود تازه باید با میگرن کشتی بگیرم!

فردا دورکارم! یه خوبیش اینه که توی این هوا نمی کوبم برم سر کار! اما هزارتا بدی هم داره که مهم ترینش تحمل سرعت پایین اینترنته!

اه که چقدر اینترنت و سرعتش باعث سردرده!

اصلا من اعصاب ندارم!

برم بخوابم!

کلاس رانندگی

دو جلسه تمرین رانندگی رفتم اما نه خودم راضی بودم و نه مربی!

امروز گفت امیدوار نباش به قبولی چون باید خیلی بیشتر تمرین کنی!

به هر حال سه شنبه میرم برای امتحان!

هرچه پیش آید، خوش آید!

ماجراهای تعلیم رانندگی

امروز بعد از سه ماه وقفه و چهار بار رد شدن در آزمون شهری، کلاس تعلیم رانندگی دارم. ماجراهایی که در این کلاسها به من گذشت خودش طوماری به درازای ابده که حالا بعدا میام می نویسمش.

دوستان لطفا دعا بفرمایید من این بار قبول بشم. بار پنجمه و دیگه خیلی ضایعس که بازم رد شم.

منفورم و انرژی منفی!

توی هر جمعی، حتی متشکل از گوه ترین ادمها هم اونی که منفوره منم! سر کار برای همه انرژی منفی ام! هیچکس حال نمی کنه باهام حرف بزنه یا دوست بشه! نه که بداخلاق باشم ها! نه! حتی شده به زور هم لبخند میزنم و با محبت برخورد می کنم، حتی جلوی پای بقیه بلند میشم اما انگار نه انگار! با من کاری ندارن و من رو نمیبینن! باورم شده که انرژی منفی به اطراف میدم و این مردم رو ازم دور می کنه!

کاش یه دوست داشتم که میشد باهاش حرف بزنم!

خستگی، حمام، برنامه ریزی

نمی دونم چطوری بعضی ها میگن وقتی حموم میریم خستگی از تنمون میره! من وقتی خسته ام اصلا نمی تونم حموم برم!

فردا سومین روز کاری هفته س و من هنوز اماده نیستم.

باید حموم برم؛

اتو بکشم؛

یکی دو صفحه تایپ کنم؛

و خلاصه اینکه کلی کار خرد و ریز دارم که تا صبح مشغولم می کنه!

از طرفی وقت پریود شدنمه و به احتمال زیاد امشب یا فردا پریود میشم! این پریود شدن هم دقیقا توی گند ترین زمانها اتفاق میوفته!

کلا چقدر زندگی الکی سخته!

بدخوابی

من اصلا خواب خوبی ندارم! شبها بی خوابم و روز اگر سر کار برم از خستگی و سر درد کلافه ام و اگر تعطیل باشم تا لنگ ظهر می خوابم و گند میزنم به اون تعطیلی! یکی از بزرگترین ارزوهام اینه که شب مثلا ده بخوابم و صبح چهار بلند شم.صبحونه بخورم، آرایش کنم و برم سر کار!نمی دونین که چقدر این آرزو محاله! فردا برای اولین بار میخوام مسیر رفت رو با مترو برم! استرس اینکه دیر برسم داره دیونه ام می کنه. به همین خاطر بیدارم و خوابم نمیبره! کلا روزهای کاری اینقدر برام استرس زاس که شبش تا صبح بیدارم! خداوکیلی زندگی ارزش این همه استرس و خستگی رو نداره! ای روزگار...

ژن چاقی مساوی بدتیپی ذاتی

من چاقم. در واقع از هر دو سمت پدر و مادر همه چاقن و اینم ارثیه شونه که به من رسیده.

توی خونه ما خواهرام لاغرن و قدشون بلنده.

من حتی قدمم کوتاهه!

یه دختر چاق و قد کوتاه!!!!

تا جایی که یادم میاد همیشه مشکل خرید لباس داشتم.

گاهی حیفم میاد پولم رو بدم و لباسهای بدقواره بخرم.

نیست که اینجور لباسها جالب نیستن و به تن قناسم زار میزنن اینه که احساس میکنم پول زحمتکشی رو ریختم توی سطل آَشغال.

از طرفی استعداد چاقی باعث میشه که یه چند روز پرخوری کردن سریع تبدیل بشه به اضافه وزن و سایز جدید.

اینه که خیلی لباس نو دارم که بلااستفاده شده.

حالا چرا اینارو نوشتم؟!

چون دوباره وارد یه دوره دیگه رژیم شدم.

بازم سالادهای بدمزه!

بازم معده درد!

بازم کاهش فشار خون!

بازم بیقراری و عصبی شدن!

حقیقتش دیگه کم آوردم!

این مبارزه با چاقی هم شده پروژه ای که ظاهرا تا آخر عمر درگیرشم!

امیدوارم این بار دیگه موفق بشم.

هوای آلوده

یه مدته که مدام سر درد و سر گیجه دارم!

از اونجایی که سردردهای میگرنی گاه و بیگاه سراغم میاد، فکر کردم اینم از میگرنه.

چند روز پیش توی مترو به شدت حالم به هم خورد و به زور خودمو نگهداشتم تا برسم خونه!

خونه که رسیدم، حالم به هم خورد. بعد مثل جنازه روی تخت افتادم و بیهوش شدم.

بیدار که شدم توی مغزم فشار عجیبی حس می کردم و سردرد بدی داشتم.

بازم گذاشتمش به پای میگرن و مسکن خوردم.

تا اینکه دو سه روزه متوجه شدم وقتی بیرون از خونه هستم این حالت اتفاق میوفته.

در واقع تنفس این هوای مسموم منو مریض کرده.

هوا به شدت آلوده س.

هوا به شدت سمی و کشنده س.

واقعا آیا راه نجاتی از این وضعیت وجود داره؟!

ماشین داشتن مساوی استقلال

قبل از هر چیز بگم که هنوز گواهی نامه نگرفتم!

تا الان چهار بار شهری رد شدم.

اواخر همین ماه سه کلاس تمرینی برداشتم و بیست و هفتم میرم برای آزمون شهری!

محل کارم خیلی دوره و مجبورم صبحها با آژانس برم!

خیلی خرج رفت و آمدم میشه!

موقع برگشت که با مترو و اتوبوس برمیگردم، سه ساعت توی راهم و رسما جنازه م به خونه میرسه!

کاش این دفعه آزمون شهری قبول بشم که بتونم یه پراید آشغالی بخرم و یکمی از این گرفتاری ها دربیام!