دیروز رئیس ازم پرسید شهین تاج خانم مجردی؟! گفتم اره!
گفت پس چرا نگفتی روز دختر رو بهت تبریک بگم؟!!
یکی نیست بگه اخه زن حسابی من دیگه با سن نزدیک چهل سال باید بیام توی گروه کاری بگم چرا روز دختر رو بهم تبریک نگفتین؟! خدایا یا یه عقلی به مردم بده یا من رو گاو کن!
از اون طرف یکی دیگه از همکارا برگشته میگه ایشالا سال دیگه ازدواج کنی! (چقدر این قضیه چرک و متعفنه)
میگم والا از شرایطم خیلی راضی ام. میگه نه نگووووو! ازدواج قسمته! (یعنی چی قسمته؟!!! یعنی همینطوری رو هوا نوبت شوهر کردنت میرسه؟!)
والا من نمی دونم چطوری باید بگم از بودن در کنار هیچ کس لذت نمیبرم و فکر نمی کنم کسی هم از بودن در کنار من خوشحال بشه. در واقع زندگی متاهلی به نظرم اصلا جالب نیست. برای من حداقل چیز جالبی نیست. کلا از حرفهایی که زنهای متاهل میزنن بدم میاد. از اینکه مدام از شوهر و بچه ها میگن و دغدغه شون غذا چی درست کنن هست بدم میاد. از اون حس تشخصی که تاهل بهشون میده حالم به هم می خوره. از اون طلاهای بدون اجرتی که برای روز مبادا خریدن ولی به خودشون آویزون می کنن متنفرم. از چشم بستنشون روی خیانت و چشم چرونی شوهراشون بدم میاد. از سطحی شدنشون بدم میاد. از اون پیری زودرسی که سراغشون میاد بیزارم. از اون حقوق ضایع شده شون که با یه بله گفتن نصیبشون میشه متنفرم. نمی تونم خوومو تصور کنم که یه روز مثل اونا نگران قضاوت خانواده شوهر باشم و یا از میزبانیشون اعصابم به هم بریزه.
در یک کلام ر ی.دم به باورهاتون که به زنهای ۶۰، ۴۵، ۴۰، ۲۵ و ۱۴ ساله روز دختر رو تبریک می گید. طرز تفکر و فرهنگ پشتشم که مثلا ما نمی دونیم چیه...
+ نوشته شده در چهارشنبه دهم خرداد ۱۴۰۲ ساعت 9:42 توسط شهین تاج
|